جدول جو
جدول جو

معنی خبث چشم - جستجوی لغت در جدول جو

خبث چشم(خُ ثِ چَ)
به اشارۀ چشم و ابرو و تعنت و تشنیع کردن و آنرابه عربی خبث حدقه گویند. (از آنندراج) :
ز یک غفلت بخبث چشم و ابرو
سیه رو وانمایندت چو زنگی.
یحیی کاشی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ چَ / چِ)
مردم بیحسی که از چشمش اشک جاری نمیشود. (ناظم الاطباء). مردم بی عاطفه ای که در مقابل حوادث عاطفی بهیجان نمی افتد
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ / لِ یِ چَ / چِ)
کنایه از آب غلیظ که در گوشه های چشم فراهم آید، آبی که از اجتماع آن مژگانها به هم چسبند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ چَ / چِ)
قی چشم. ریم چشم. کثافت دور چشم برنشسته. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَهْ چَ / چِ)
تباه چشم. رجوع به تباه چشم شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
کور. (ناظم الاطباء). آنکه چشم ندارد.
لغت نامه دهخدا
(خَ مِ چَ / چِ)
قی و آب خشک چشم. ریم چشم. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب چشم
تصویر آب چشم
اشک سرشک
فرهنگ لغت هوشیار
مردی که بزنان نامحرم بنظر شهوت نگرد، کسی که چشمش شوم باشد آنکه بدیگران چشم زخم زند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب چشم
تصویر آب چشم
((بِ چَ))
اشک، سرشک
فرهنگ فارسی معین
اعمی، کور، نابینا
متضاد: بینا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام اسب یا قاطری که سیاه چشم باشد
فرهنگ گویش مازندرانی